با مادرش آمده تا حساب پس انداز مشترک پدر و مادر رو ببنده و پولش رو بگیره، پرونده رو که در میارم میبینم هر کدومشون که بیان برای بستن حساب کافیه، فقط میگم باید پول سپرده رو به حسابی که سودش واریز میشده بریزم، شاکی میشه که حساب به اسم پدره که مریضه و نیست!
دارم توضیح میدم که خب بزار با رئیس صحبت کنم که با صدای بلند میگه من رئیس دایره حسابداری آموزش و پرورش فلان منطقه ام!! میگم فرقی نداره کمی صبر کنید! رئیس شعبه تایید میکنه که پول رو به حساب مادر واریز کنم.
حالا پیروزمندانه ازم میخواد برای پدرش که غایبه کارت بانکی هم صادر کنم! میگم نمیشه ولی چون نمیخوام باهاش بحث کنم میگم برو به رئیس شعبه بگو، همکار سمت چپی به سمت راستی من اشاره میکنه که "این طرف آموزش پرورشی یه بهش بگو مدرسه پسرت رو درست کنه.." 
همکار سمت راستی ام کارهای کارت بانکی پدرش رو براش انجام میده
طرف داره میگه مسئول این کاری که لازمش داری رفیق بیست ساله منه، اصلا نگران نباش!